شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ داستان يك زندگي... 29 سال بيشتر نداشت نمي دانست چرا امسال شوري عجيب به دلش افتاده زيارت كربلا آنهم در *اربعين* نفهميد چگونه راهش باز شد و امام او را طلبيد... گوشه دلش فريادي بلند شد *تو مي روي و ماندگار مي شوي براي يك بهار ابدي براي يك زندگي شيرين* به همه گفت من بر نخواهم گشت اما اين را نگفت كه دل راست مي گويد... رفت ... روز اربعين قلبش از شوق شكفته شد، عاشقي را تاب نياورد و ايستاد... ادامه...
قبل از سفر، گفته بود مرا به ايران باز نگردانيد و همان جا دفنم كنيد... ماندگار شد در كنار سلطان عشق... تشييع جنازه او شكوهي خاص داشت، آخر مسافر حرم، مقيم حرم شده بود، در روز دلدادگي جانش به مولا وصل شده بود.......... اين آخر ماجرا نيست... در كشورش به ياد او تشييع جنازه اي نمادين برگزار شد... و همه عالم در اين فناي عاشق براي معشوق، به او *حسرت* برد.....
اين نوع رفتن و جاودانه شدن، حسرت ندارد؟! تو بگو......
خوش بحالش عاشق واقعي بودن... @};-
بله...........
قبل از زيارت..... عاشقي نصيب همه مون.
سنگ صبور
کي بوده ايشون؟؟
دوست يكي از آشنايان..... جواني كاملا سالم بشاش و .... تنها چيزي كه در مورد او گمان نمي رفت ، رفتن بود......
@};- @};- الّلهُـمَّ صَلِّ عَلـي مُحَمَّـد وَآلِ مُحَمَّـد وَعَجِّـل فَرَجَـهُم@};- @};-
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top