شبستان نور
| ||
حکایت چهار دانشجو چهار دانشجو شب امتحان به جای درس خواندن به مهمونی و خوش گذرونی رفته بودند و هیچ آمادگی برای امتحانشون رو نداشتند. [ جمعه 91/4/30 ] [ 8:56 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
همه میهمانی ها اینطور میروی ؟ رمضان آمد ... امسال هم رسید ....... سال قبل را یادت هست....... روز پایانی اش را ...... حسرتی که بر جانت نشست ...... امید به شروعی دوباره ........ تولدی دیگر ....... امروز آخرین روز شعبان و فردا اولین روز رمضان..... چه کرده ای ..... لااقل یک پله توانستی بالا بیایی ؟....... کجا میروی ؟...... یعنی هر سال حسرت و حسرت برای آخرین روز ماه رمضان ؟ کی بیدار می شوی ؟ کم شنیده ای از رحمت این ماه ؟ از شب قدرش ؟ کی متولد می شوی ؟ خوشا بحال کسانی که با افتخار رمضان را در آغوش می کشند و چه حسرتی روز آخر بر جانشان می نشیند ! حسرت تو حسرت نیست ! حسرت خودت است ، حسرت رمضان نیست . همه میهمانی ها اینطور میروی ؟ [ جمعه 91/4/30 ] [ 8:45 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
پندى از ابلیس !! [ یکشنبه 91/4/11 ] [ 10:18 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
آیا می دانید ؟ آیا میدانید : شن خیس از شن خشک سبک تر است. [ جمعه 91/4/9 ] [ 8:25 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
امروز سر چهار راه کـتـک بـدی از یـک دختـر بچـه ی هفـت سـالـه خـوردم ! یه دختر بچه یه دسته گل دستش بود و چون قدش به پنجره ی ماشین نمیرسید هی میپرید بالا و میگفت آقا گل ! آقا این گل رو بگیرید.... [ سه شنبه 91/4/6 ] [ 2:57 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |