سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شبستان نور
 
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
قالب وبلاگ

چشمها را شستم سهراب!

جور دیگر دیدم

اما باز...

مرور خاطرات با او بودن

مثل برگی لرزان

که دل از شاخه درخت می شوید

نرم و آهسته و رقصان

به تن سرد زمین

می دهد فرجام...

بر تار و پود دلم 

جا خوش کرد...

دل نای فریاد نداشت...

خشکی برگ را طاقت نداشت

اما چشمها

آسمان دیدند

یاد باران افتادند...

سیل براه افتاد

برد برگها را...

دفتر خاطرات را بست...

برگ پاییزی

 


[ یکشنبه 94/11/11 ] [ 12:30 صبح ] [ شبستان ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب


بازدید امروز: 47
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 450573