شبستان نور
| ||
چشمها را شستم سهراب! جور دیگر دیدم اما باز... مرور خاطرات با او بودن مثل برگی لرزان که دل از شاخه درخت می شوید نرم و آهسته و رقصان به تن سرد زمین می دهد فرجام... بر تار و پود دلم جا خوش کرد... دل نای فریاد نداشت... خشکی برگ را طاقت نداشت اما چشمها آسمان دیدند یاد باران افتادند... سیل براه افتاد برد برگها را... دفتر خاطرات را بست...
[ یکشنبه 94/11/11 ] [ 12:30 صبح ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
چشمها را شستم سهراب! جور دیگر دیدم اما باز... مرور خاطرات با او بودن مثل برگی لرزان که دل از شاخه درخت می شوید نرم و آهسته و رقصان به تن سرد زمین می دهد فرجام... بر تار و پود دلم جا خوش کرد... دل نای فریاد نداشت... خشکی برگ را طاقت نداشت اما چشمها آسمان دیدند یاد باران افتادند... سیل براه افتاد برد برگها را... دفتر خاطرات را بست...
[ یکشنبه 94/11/11 ] [ 12:30 صبح ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
پیام امروز [ شنبه 94/9/7 ] [ 7:56 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
پیام امروز باران می آید [ چهارشنبه 94/8/27 ] [ 6:57 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
پیام امروز این روزها همه چیز هست... [ جمعه 94/8/22 ] [ 9:29 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
مسئولیت ما در قبال سلامت مردم کشور تا کجاست؟ [ سه شنبه 93/5/28 ] [ 12:24 صبح ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
قبول کردن سخن حق توسط حضرت نوح (ع) از شیطان [ دوشنبه 93/4/2 ] [ 9:21 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
راست یا دروغ برای وعده های درمانی چند روز قبل به جهت نوع کارم با خانمی صحبت می کردم که یک بیمار سرطانی است. اهل یک از روستاهای جاده چالوس و بانویی که از همسر خود طلاق گرفته و دارای یک دختر نه ساله است. علت طلاق هم دوستی و ازدواج همسرش با کارمندش بوده است. این خانم مدت 2 سال است که مبتلا به عارضه سرطان سینه می باشد و برای درمان خود هیچ کمک هزینه و حقوقی ندارد. در حال حاضر هم به همراه دخترش نزد والدین روستایی خود زندگی می کند که اندک درآمدی از یک زمین کشاورزی کوچک دارند. هر 21 روز یکبار باید آمپول هرسپتین تزریق کند و این بخشی از دوره شیمی درمانی اوست که فعلاً 18 ماهه تجویز داده شده است. این دارو مشمول خدمات بیمه ای است و تنها برای دریافت آن بایستی اداره بیمه آن را تأیید کند. بعضی از داروخانه های خاص که برای بیماران صعب العلاج است یا داروخانه های معتبر بایستی به این فرد و امثال وی کمک کنند تا در سر زمان مقرر دارو برای تزریق داشته باشند. تا بحال حدود 10 دوره درمانی پشت سر گذاشته شده است. تا ماه قبل هزینه داروی ایشان که به قیمت آزاد حدود هشتصد هزار تومان بود توسط مساعدت مددکاری یکی از داروخانه ها و افراد خیر پرداخت می شد. البته این کمک مددکاری فقط مشمول مصرف یکماه درمیان دارو بود و نه هر دوره. در اینماه مبلغ این دارو به دو میلیون و پانصد هزار ریال رسید. علت را جویا شدیم، گفتند نوع اصل سوئیسی آن وارد کشور شده و هزینه آن حدود سه برابر نوع هندی وترکیه ای است که تحت لیسانس کشور اصلی یعنی سوئیس است. ضمنا در یک روز خاص که روز قبل از تزریق ایشان بود تنها 20 مورد از این دارو در تهران بزرگ و فقط بین دو داروخانه خاص هر کدام به تعداد 10 عدد توزیع شده است! با توجه به مراجعه مکرر این بیمار به این داروخانه و شناس بودن وی و از طرفی هماهنگی ما با این داروخانه، یک مورد آمپول برای او تا انجام پیگیریهای اداری لازم، بالاجبار نگهداری شد و فروش نرفت و این در حالی است که با صحبت با کادر داروخانه متوجه شدیم حدود 4 بیمار نیازمند دیگر در ابتدای صبح همان روز، بعد از وی درخواست این دارو را داشته اند و دارو تمام شده بود. پیگیری دقیقتری به عمل آمد و متو جه شدیم قیمت سرسام آور این دارو به چند علت است: [ چهارشنبه 93/3/28 ] [ 11:18 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
در سال جاری ، تهران به علت شدت آلودگی خطرناک تعطیل شد. یادم می آید چند سال قبل برای جلوگیری از کاهش قاچاق بنزین و محدودیت سفرهای درون شهری غیر ضروری، قیمت بنزین افزایش پیدا کرد و یارانه آن حذف شد. بلیط اتوبوسها جای خود را به کرایه های نقدی داد و یکباره سیر صعودی افزایش قیمت وسایل نقلیه عمومی و تاکسی ها راه پر پیچ و خمی رو آغاز کرد. مطابق همه طرحهای غیراصولی آسیبی که وارد شد بیشتر بر دوش کسانی است که آسیب پذیر بوده و درآمد آنها از حد متوسط هم پایین تر است. قیمت تمام اجناس متناسب با این افزایش بهای سوخت بالا رفت. خودروی شخصی همچنان در خیابانهای تهران ازدحام آفرین است و بر تعداد اتوبوسها و کیفیت اونها اضافه نشده و همچنان کمبودهای عمده ای در این بخش وجود دارد. قاعده این است که حتی فردی که دارای ماشین چند صدمیلیونی است، می تواند با طرحهای فراوان!!! ترافیک 12000 تومانی به آسانی در سطح شهر بحرکت درآورد و مشکلی با افزایش قیمت بنزین نخواهد داشت. او حتی تعداد ماشین شخصی خود را از یک مورد برای هر نفر به دو مورد با پلاک متفاوت افزایش می دهد. از طرفی وضعیت حمل و نقل عمومی نظیر مترو و اتوبوس به گونه ای است که راحتی و آرامش خود را با فشارهای استفاده از این نوع وسایل به خطر نخواهد انداخت.
اتوبوس و مترویی که معلوم نیست این همه تبلیغ برای استفاده از آنها مدیریت درستی دارد یا خیر؟ آیا اگر مردم تصمیم بگیرند از فردا به طور کامل به جای استفاده از اتومبیلهای شخصی به استفاده از آنها روی بیاورند کفاف این جمعیت با سلایق گوناگون را خواهد داد؟ آیا اتوبوسی که فضای بسته و بدون پنجره آن که با عدم کارکرد مناسب فنهای تهویه حتی در زمستان هم ، تنفس را مشکل می کند می تواند نظر فردی را که از ماشین چند صد میلیونی اش پیاده کرده ایم تأمین می کند؟ تازه این صحبت برای اتوبوسی است که تقریبا مدل آن به روز است چه رسد به جایی که بعضی از این وسایل چند سالی است از عمر مفید خود را از دست داده اند و یا مترویی که با تأخیر از راه می رسد و دچار ازدحام وحشتناکی است که با وجود کارکرد فنها قادر به ایجاد یک فضای استاندارد و صحیح نیست می تواند ظرفیت پذیرش اینگونه افراد را داشته باشد؟ مترو یا اتوبوسهایی که ازدحام بیش از حد و غیر اصولی آن باعث فرصت طلبی سودجویان و سارقان است. در این میان به وضع پله های مترو ها هم باید اشاره کرد. بسیاری از ایستگاههای جدید مترو که در مناطق پایین تر شهر راه اندازی شده اند با وجود چند سال از آغاز بکار آنها و افتتاحشان، هنوز پله برقی آن کار نمی کند و افراد زیادی خصوصا سالمندان و زنان باردار در آن به زحمت رفت و آمد می کنند. اینها بخشی از مشکلات حمل و نقل عمومی است و بنظر می رسد تا زمانی که مشکلات این قسمتها با حرکتی جهادی و بنیادی حل نشود بحث ترافیک فعلی تا حدی بسیار زیادی حل نشده باقی خواهد ماند و قسمت اعظمی از مبحث آلودگی هوا لاینحل خواهد ماند. [ جمعه 92/11/4 ] [ 8:19 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
گفتگوی انسان با خدا پرسیدم: بار الها چه عملی از بندگانت بیش از همه تو را به تعجب وا میدارد؟ پاسخ آمد: اینکه شما تمام کودکی خود را در آرزوی بزرگ شدن به سر میبرید… و دوران پس از آن در حسرت بازگشت به کودکی میگذرانید… اینکه شما سلامتی خود را فدای مالاندوزی میکنید… و سپس تمام دارایی خود را صرف بازیابی سلامتی مینمایید… اینکه شما به قدری نگران آیندهاید که حال را فراموش میکنید، در حالی که نه حال را دارید و نه آینده را… این که شما طوری زندگی میکنید که گویی هرگز نخواهید مرد… و چنان گورهای شما را گرد و غبار فراموشی در بر میگیرد که گویی هرگز زنده نبودهاید… سکوت کردم و اندیشیدم، در خانه چنین گشوده، چه میطلبیدم؟ بلی، آموختن… پرسیدم: چه بیاموزم؟ پاسخ آمد: بیاموزید که مجروح کردن قلب دیگران بیش از دقایقی طول نمیکشد… ولی برای التیام بخشیدن آن به سالها وقت نیاز است… بیاموزید که هرگز نمیتوانید کسی را مجبور نمایید تا شما را دوست داشته باشد، زیرا عشق و علاقه دیگران نسبت به شما آینهای از کردار و اخلاق خود شماست … [ جمعه 92/10/6 ] [ 6:10 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |