شبستان نور
| ||
راست یا دروغ برای وعده های درمانی چند روز قبل به جهت نوع کارم با خانمی صحبت می کردم که یک بیمار سرطانی است. اهل یک از روستاهای جاده چالوس و بانویی که از همسر خود طلاق گرفته و دارای یک دختر نه ساله است. علت طلاق هم دوستی و ازدواج همسرش با کارمندش بوده است. این خانم مدت 2 سال است که مبتلا به عارضه سرطان سینه می باشد و برای درمان خود هیچ کمک هزینه و حقوقی ندارد. در حال حاضر هم به همراه دخترش نزد والدین روستایی خود زندگی می کند که اندک درآمدی از یک زمین کشاورزی کوچک دارند. هر 21 روز یکبار باید آمپول هرسپتین تزریق کند و این بخشی از دوره شیمی درمانی اوست که فعلاً 18 ماهه تجویز داده شده است. این دارو مشمول خدمات بیمه ای است و تنها برای دریافت آن بایستی اداره بیمه آن را تأیید کند. بعضی از داروخانه های خاص که برای بیماران صعب العلاج است یا داروخانه های معتبر بایستی به این فرد و امثال وی کمک کنند تا در سر زمان مقرر دارو برای تزریق داشته باشند. تا بحال حدود 10 دوره درمانی پشت سر گذاشته شده است. تا ماه قبل هزینه داروی ایشان که به قیمت آزاد حدود هشتصد هزار تومان بود توسط مساعدت مددکاری یکی از داروخانه ها و افراد خیر پرداخت می شد. البته این کمک مددکاری فقط مشمول مصرف یکماه درمیان دارو بود و نه هر دوره. در اینماه مبلغ این دارو به دو میلیون و پانصد هزار ریال رسید. علت را جویا شدیم، گفتند نوع اصل سوئیسی آن وارد کشور شده و هزینه آن حدود سه برابر نوع هندی وترکیه ای است که تحت لیسانس کشور اصلی یعنی سوئیس است. ضمنا در یک روز خاص که روز قبل از تزریق ایشان بود تنها 20 مورد از این دارو در تهران بزرگ و فقط بین دو داروخانه خاص هر کدام به تعداد 10 عدد توزیع شده است! با توجه به مراجعه مکرر این بیمار به این داروخانه و شناس بودن وی و از طرفی هماهنگی ما با این داروخانه، یک مورد آمپول برای او تا انجام پیگیریهای اداری لازم، بالاجبار نگهداری شد و فروش نرفت و این در حالی است که با صحبت با کادر داروخانه متوجه شدیم حدود 4 بیمار نیازمند دیگر در ابتدای صبح همان روز، بعد از وی درخواست این دارو را داشته اند و دارو تمام شده بود. پیگیری دقیقتری به عمل آمد و متو جه شدیم قیمت سرسام آور این دارو به چند علت است: [ چهارشنبه 93/3/28 ] [ 11:18 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
این روزها و شب ها بساط چهارشنبه سوری داغ است. عده ای به دنبال خرید وسایل محترقه هستند و عده ای هم از فرصت استفاده کرده و این وسایل را می فروشند. بعضی ها پول زیادی حاضرند بدهند تا بهترین نوع این وسایل را بخرند. متأسفانه این بازار اینقدر پر رونق است که کنترل پلیس در خیلی مناطق (خصوصاً بازار تهران) بسیار سخت و بلکه نشدنی است. در این میان متأسفانه والدین اشتیاق بیشتری برای خرید و راه اندازی بساط ترقه پرانی در معابر و خیابانها را دارند. ظاهراً تلاشهای صدا و سیما و هشدارهای پلیس هنوز از شدت این مراسم سراسر بدعت گذاری شده کم نکرده است. کشور چین هم مانند سایر مواقع از این موقعیت به بهترین شکل استفاده کرده و کالاهای محترقه را مانند سیل روانه ایران کرده است. کالاهایی که شاید هیچوقت در کشور خودشان و در جشن های ملی خودشان بکار نرود. جشنهای سنتی که جز شادی و نشاط برای آنها ساز و نوایی ندارد در کشور ما به شکل یک مراسم پر از خطر، تشویش، آسیب و ضد ارزش مطرح است. هیچ کجای این مراسم با آداب و رسوم ایرانی همسانی ندارد و تحریف مراسم اصلی چهارشنبه سوری است. تاکنون چندین خانواده به دلایل سوختگی، سکته های قلبی و زایمانهای زودهنگام دچار آسیب شده اند و حتی تلفاتی هم در این مورد بوده است.شاید یک علت اصلی این مشکلات ، عدم کنترل کافی نیروهای امنیتی است که حتی در چنین شرایطی به قول مستقیم یک پلیس خدمت گذار «چکار می توانیم انجام دهیم!» یعنی خلع سلاح پلیس که باید با اقتدار خود حافظ جان و امنیت مردم باشد. شاید هنوز هیچ ارگانی نتوانسته باشد که میزان ضرر ناشی از قاچاق کالاهای محترقه به کشور وخروج ارز، صدمات بدنی و مخارج درمان بالای سوختگی ها، آمار دقیق تلفات انسانی، هزینه های گزاف درمان بیماریهای قلبی و سکته های قلبی و زایمان زودرس ناشی از استرس صداهای این مواد و به تعطیلی کشاندن بخشهایی از شهر به علت خطرناک بودن محیطهای آمد و شد را تخمین بزند. بسیاری از این مشکلات می تواند با تولید کالاهای زیبا و کم خطر مثل فانوس های رنگارنگ، بادبادکهایی با طرح آتش، یا وسایل دیگر هم به اقتصاد مملکت کمک کند و هم ارز را از کشور خارج نکند و در عین حال ایجاد شادی و شگفتی مخصوصاً برای کودکان بشود، و تا حدودی ما را هم نسبت به سنتهای ملی (اگر واقعاً ریشه ملی داشته باشد) پای بند کند. اینکه والدین بعنوان الگوی اولیه فرزندان از لحاظ تربیتی اشتیاقی فراتر از کودکان برای خرید و ایجاد مزاحمت برای دیگران داشته باشند، واقعیت تلخی از جامعه ماست که یعنی نمی توان بر صلاحیت اخلاقی کودکان چنین والدینی در آینده خوش بین بود.
[ سه شنبه 92/12/27 ] [ 11:6 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
چند سال قبل با خانواده ای آشنا شدم که مشکلات زیادی در زندگی آنها وجود داشت. خانمی بود با چهار فرزند. یکی از فرزندان معلول ذهنی و حرکتی و بقیه کودکانی با هوش و درسخوان. سرپرست خانواده فردی معتاد بود و بدون مسئولیت . زندگی رو به قدری با آزارهای خودش به زن و فرزندانش تنگ کرده بود که کودک چهارساله اش رو بعلت کتکهای شدید با معلولیت روبرو کرد و بعد از این همه ناسازگاری و سنگدلی، خانواده را ترک کرد. این زن با کودکانش و با کودک معلولش بدون هیچ حمایتی رها شد. کودک معلول چند سالی در کنار مادر و خانواده زندگی کرد اما با رشدش نگهداری از او مشکل شد و با حمایت بهزیستی به مرکز نگهداری فرخنده سپردند. مادر رنجیده که نه حمایت خانواده خودش رو داشت و نه کمک خانواده همسرش، با کار در منازل مردم، پاک کردن سبزی در منزل خودش و درست کردن ترشیجات و غذاهای آماده در منزل به ایجاد درآمد پرداخت و لحظه ای بیکار نماند تا بتواند اجاره منزلش که البته یک مغازه را به شکل اتاقکی درآورده اند، خرج تحصیل فرزندان و هزینه نگهداری کودک معلولش فراهم کند و تازه با تمام این زحمات تمام کودکان او از سوءتغذیه رنج می برند. [ چهارشنبه 92/6/20 ] [ 10:46 عصر ] [ شبستان ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |